روی نیکوی تو ز مه کم نیست


جز ترا نیکویی مسلم نیست

دهنت ذره و کم از ذره است


رخ ز خورشید ذره ای کم نیست

گر جهانی غم است در دل من


چون تو اندر دل منی غم نیست

تازه کن جان خسرو از غم خویش


کین جراحت سزای مرهم نیست